شش ماهگي ايليا جونم
4 مرداد ساعت 2 بعد از ظهر 4 مرداد ساعت 8:30 شب وقتي چراغ را خاموش و روشن مي كردم ببين چشمات چقدر گرد ميشد . يا اينكه براي گرفتن دوربين از دست ماماني دست و پا ميزدي . 7 مرداد وقتي در آستانه ورود به شش ماهگي بودي با كمك بالش در اطرافت به خوبي مي نشستي و در روروئك بازي مي كردي . 10 مرداد از طرف فاميل پدري مامان براي عروسي يكي از اقوام به شهر كوهين واقع در استان قزوين دعوت شده بوديم . يعني داماد نوه عمه ماماني بود . اين عكسها را در آنجا انداختيم . الهي من فداي اون صورت گرد چون ماهت بشم . ايليا جون و آجي فرناز در باغ منزل عمه ماماني ...
نویسنده :
ليلا مامانيه ايليا
15:52